کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست ...
■ شاید بتوان این دورهی رکود و بیرونقی و بیثباتی را به مصداقی از عبارت «کمبودها زمینهسازِ شکوفاییاند» تبدیل کرد ■ شاید «روز مهندس» امسال سرآغازِ بهبودِ اوضاع و مبارک شدنِ روزگار و فرخُندگیِ روزهای آینده باشد مهندس محمدرضا جمشیدیان، بنیانگذار و مدیرعامل گروه نرمافزاری سازه، در یادداشتی به مناسبت روز مهندس، ضمن برشمردن نابهسامانیهایی که امروز گریبانگیر مهندسان است، تصریح کرد: «آنچه امروز پیشِ روی مهندسانِ ایران است، رُکودِ شغلیِ چندینسالهای است که در بستری از چالشهای اجتماعی و اقتصادی، نهتنها نشانهای از بهبود در چشماندازش نمیتوان دید، بلکه پیوسته آماجِ سیگنالها و قرائنی حاکی از بدتر شدنِ اوضاع است. اما شاید هنوز هم بتوان کاری نتیجهبخش، سودمند و رضایتآفرین انجام داد». متن کامل این یادداشت در ادامه، از نظرتان میگذرد: به نام خداوند جان و خِرَد همکاران گرامی، مهندسان ارجمند سلام و درود بر شما. میدانم که اوضاعِ این روزهایمان چنان آشفته و بیسامان و پریشان است که بعید به نظر میرسد کسی به صرافت بیُفتد دربارهی «روز مهندس» چیزی فراتر از کلیشهها بگوید یا سخنی تازه بشنود؛ اگر هم اندک اشتیاقی برای همسخنی یا هماندیشی مانده باشد، به احتمالِ بسیار مشمولِ این عبارت است که: «گر هم سخنی هست، دگر حوصلهای نیست ...». کاملاً به شما حق میدهم و این واکنش را طبیعی میدانم. اما اگر بتوانید خودتان را بهقول حافظ، به «خِلافآمدِ عادت» بسپارید و حوصله کنید و این یادداشت را تا پایان بخوانید، شاید پس از خواندنش، احساس و نگاهتان کمی با حسوحالِ اکنونتان متفاوت باشد. در سالی که گذشت، شاهدِ رخدادهای پُرشماری بودیم که مهندسی و مهندسان (بهویژه مهندسان ساختمان) را تیترِ رسانهها کردند و زمینهسازِ مطرح شدنِ ابهامها و پرسشهایی اساسی دربارهی پیشه و حرفهی مهندسی و به چالش کشیده شدنِ حرفهمندانِ این حوزه، یعنی مهندسان شدند. از فُروریختن ساختمان متروپل در آبادان و دعواهای صنفی در انتخابات سازمانهای نظام مهندسی گرفته، تا زمینلرزهی اخیرِ ترکیه، همهی این رخدادهای ناگوار، در یک نکته و ویژگی مشترک بودند: زیرِ سوال رفتنِ تعهد، کاربلدی، نظمپذیری، درستکاری و اخلاقمداریِ مهندسانی که با عناوین مختلف (سازنده، ناظر، بازرس، بازبین، سرمایهگذار و...) دستاندرکارِ پروژههای ساختوساز بودند؛ تا جایی که چند روز پس از وقوع زلزلهی ویرانگر ترکیه، دولت آن کشور نسبت به پیگردِ قانونی و دستگیر کردنِ تعداد زیادی از مهندسانِ مجری و مدیرانِ شرکتهای پیمانکاری ساختمانی مبادرت ورزید، که هرچند اقدامی عوامگرایانه و سیاستورزانه برای آرامسازیِ جوّ روانیِ جامعه بود، به هر حال نشاندهندهی خدشهدار شدنِ اعتمادپذیری، مقبولیت و پرستیژِ حرفهمندانی بود که «مهندس» نامیده میشوند. با این مقدمه، آنچه امروز پیشِ روی مهندسانِ ایران است، رُکودِ شغلیِ سنگین و ریشهدار و چندینسالهای است که در بستری از چالشها و دگرگونیهای اجتماعی و اقتصادی (هم در سطح ملی و هم در ترازِ منطقهای و فرامرزی)، نهتنها نشانهای از بهبود در چشماندازش نمیتوان دید، بلکه پیوسته آماجِ سیگنالها و قرائنی حاکی از بدتر شدنِ اوضاع است. پارسال در چنین روزی نوشتم: «مهندسان راه و چارهی دیگری ندارند غیر از آن که همهی تشکیلاتِ عریض و طویل و ناکارآمدِ کنونی در صنفِ مهندسی را به کناری بنَهند و همچون همهی تشکلهای صنفی و حرفهایِ نظاممندِ دنیا، سازمانِ صنفی و خانهی حرفهایِ خودشان را از نو و از پایه، کاملاً مستقل از دولت و حکومت بسازند؛ تشکلی صنفی، برآمده از مهندسان، طراحیشده توسط مهندسان، و برای حلِ مسائلِ مهندسان». امروز احتمالاً این هدفگذاری یکسره دور از دسترس و دستنیافتنی به نظر میرسد؛ اما شاید هنوز هم بتوان کاری نتیجهبخش، سودمند و رضایتآفرین انجام داد، به شرط آن که کمی متفاوت به قضایا بنگریم: این که اکنون رکود و بیرونقی گریبانگیرِ مهندسان و دامنگیرِ صنعت ساختمان شده است و دیگر هیچ مهندسی همچون گذشته درگیر ترافیکِ کار در پروژههای متعدد نیست، افزون بر همهی جنبههای ناخوشایندش، میتواند به این معنی هم باشد که اکنون مهندسان در کنارِ هر کاری که برای تأمین معاش و گذران زندگیشان انجام میدهند، شاید در قیاس با دورهای که ساختوساز رونقی داشت، کمی هم فراغت و فرصت و وقتِ اضافی داشته باشند. این فرصت و وقت اضافی هر چقدر هم کم و ناچیز به نظر برسد، میتواند بهگونهای کارآمد و ثمربخش صَرف شود. برای مثال، هر یک از ما مهندسان ـ چه مدیرِ کسبوکار شخصیِ خودمان باشیم، یا عضوی از یک مجموعهی بزرگتر ـ میتوانیم از این فرصت و فراغت برای افزایشِ خودشناسی و خودآگاهی (Self-awareness) بهره بجوییم؛ یا آن را مصروفِ تمرینها و مهارتآموزیهایی کنیم که ما را به مهندسی داناتر، پختهتر و کارآزمودهتر تبدیل میکنند. چرا که اهلِ فن بارها با بیانهای گوناگون گفتهاند: «خودآگاهی و آمادگی کلیدهای روابط موفق هستند» و نیز: «سخت تمرین کن، تا راحت مبارزه کنی». از سوی دیگر، شاید بتوان این دورهی رکود و بیرونقی و بیثباتی و بیکاری را به مصداقی از همان کلیشهی معروفِ «کمبودها زمینهسازِ شکوفاییاند» تبدیل کرد. چرا که باز به استناد برخی گفتههای صاحبنظران (در اینجا، «سایمن سینِک» ـ Simon Sinek): «کمبود منابع اگر با تنگنای زمانی و خوشبینی و مثبتاندیشی (Optimism) همراه شود، به نوآوری (Innovation) میانجامد.» نمونهی بارزش میتواند این باشد که در همین دورهی ناخوشایندِ کمبودها و گرفتاریها، شما میتوانید واکنشهای خودتان را در شرایط فشار و بحران شناسایی کنید و با دستیابی یه این شناخت و خودآگاهی و در صورت لزوم، بالا بردنِ آستانهی تحمل و تابآوریتان، بر میزانِ همدلیِ خودتان با مخاطبان / مشتریان / خدماتگیرندگانِ کسب و پیشهتان بیفزایید، که نتیجهی قطعیِ آن، افزایش احتمالِ موفقیتهای شغلیتان خواهد بود. علاوه بر همهی اینها، شاید اکنون و این دورهی گذار از رکود و بیسامانی، فرصت مناسبی باشد که به بازاندیشی و بازنگری در مبانیِ نگرشها و اصولِ پیشه و زندگیتان بپردازید. برای مثال، به آموزهها و درسگفتارهایی که با آنها حسِ همدلی و هماهنگیِ بیشتری دارید (مثلاً گزارههای ساده اما عمیقِ «سایمن سینِک»)، ژرفتر بیندیشید و بکوشید آنها را در زندگی و حرفهی خودتان، جدیتر به کار ببندید؛ آموزههایی از این دست: ■ چه حاصل اگر یک ایده و اندیشهی درخشان، همچنان در قالبِ ایده و اندیشه بماند!؟ بکوشیم؛ بیازماییم؛ تجربه بیندوزیم؛ خطا کنیم؛ ببازیم؛ از نو بیازماییم؛ و باز هم بکوشیم و تغییری پدید بیاوریم. ■ اگر بهجای آن که پیوسته در حالِ رقابت و در فکرِ سبقتجویی باشیم، وقتِ خود را صَرفِ دنبال کردنِ رویاهایمان کنیم و برای تحققِ خیالپردازیهایمان بکوشیم، چهبسا دستاوردهایی بیشتر و ارزشمندتر نصیبمان شود. ■ نام سخنرانیِ الهامبخش و پُرآوازهی دکتر کینگ «من رویایی دارم» بود، نه «من طرح و برنامهای دارم». فراموش نکنیم: این رویاها هستند که در روندِ تاریخ، تعیینکننده و منشأ اثر و تغییرند. ■ وقتی ما از نقطهی هدف و جایی که قصدِ رسیدن به آن را داریم، تصوری واضح و درکی روشن داشته باشیم، میتوانیم در رسیدن به آنجا و آن هدف، انعطافپذیرتر باشیم و سازگارتر عمل کنیم. (این آموزهی کاربردی و ارزشمند میتواند در زمینههایی گوناگون و گسترده ـ از راهاندازیِ یک استارتآپ گرفته تا توسعهی یک کسبوکارِ ریشهدار یا حتی بنیاد نهادنِ انجمنی صنفی یا تشکُلی حرفهای ـ کارآیی داشته باشد و به نتایجِ ملموس و مطلوب بینجامد.) ■ همیشه بکوشیم کارِ درستتر را انجام دهیم؛ و به یاد داشته باشیم: قانون همیشه در تراز و استانداردی پایینتر از اخلاق قرار دارد. بنابراین، تصمیمگیریهای دشواری که با عنوان و عبارتِ «قانونی» (Legal) توجیه میشوند، لزوماً تصمیماتِ خوب و درستی نیستند. (همچنانکه صِرفِ پایبندی به الزاماتِ "قانونیِ" ساختوساز و شهرسازی در ترکیه، که بعضاً الهامگرفته یا تقلیدشده از ضوابطِ اتحادیهی اروپا هم بودند، در عمل مانعِ جان باختنِ هزاران انسان بیگناه به هنگام زمینلرزه نشد.) ■ به یاد داشته باشیم: کسبوکارهایی که گزینههایی متعدد (از محصولات یا خدمات) را پیشنهاد و ارائه میدهند، اغلب درگیرِ تقلا و دستوپا زدن برای ایجادِ «تفکیک و تمایز» (Differentiation) میشوند؛ غافل از آن که «تمایز و تفکیک» از وضوح و روشنیِ «چرا» (why) حاصل میشود، نه از فُزونی و پُرشماریِ «چه» (what). ■ فراموش نکنیم: پول و سرمایه، در حکمِ سوختِ مورد نیاز برای پیشبُردِ یک انگیزه یا دستیابی به یک هدف است، اما خودش هرگز انگیزه یا هدف نیست. ■ «از دست دادن» یا «باختن» تفاوتی مهم با «شکست خوردن» دارد: «باختن» خودش را در امتیاز و نمره و رتبهی ما نشان میدهد، اما «شکست خوردن» نمایانگرِ نوع نگرش و طرز برخوردِ ما با قضایاست؛ درست مانند تفاوتِ «زمین خوردن» و «زمینگیر ماندن». ■ و همین تفاوتِ دو گزارهی نمادینِ «زمین خوردن» و «زمینگیر ماندن»، ما را میرساند به مفهومِ مهم و بنیادینِ دیگری، به نام «بازگشتپذیری». باید بدانیم که پس از تجربهی هر حادثهی تلخ، ناگوار، بحرانی یا مرگبار، میتوان با برداشتنِ گامهایی متمرکز، بار دیگر به زندگی بازگشت؛ و اصولاً اینگونه نیست که ما با میزانی از قبل مشخصشده و تغییرناپذیر از قابلیتِ بازگشتپذیری زاده شده باشیم، بلکه این مهارت مانند ماهیچهای است که هر کسی میتواند با تمرین و بسترسازی، آن را در وجود خودش نیرومندتر کند. بازگشتپذیری از ژرفنای جانِ ما و نیز از حمایتهای اطرافیانمان نشأت میگیرد و از همین رو، حتی پس از تجربهی ویرانگرترین پیشامدها و تلخترین حوادث، باز هم امکانِ رشدِ دوباره برایمان وجود دارد. راهِ آن نیز یافتنِ معانیِ عمیق در زندگی و به دست آوردنِ قدردانیهای ژرفتر است. این مفهوم را سعدیِ شیرینسخن هم به زیبایی سُروده: کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست بر زمستان صبر باید طالبِ نوروز را برای پیمودنِ این راه، لازم است مهارتهایی مانند چگونگی یاری رساندن به دیگران در شرایط بحرانی، شیوهی همدردی با یکدیگر، پرورشِ فرزندانی نیرومند و شکل دادنِ خانواده، جامعه و سازمانی برگشتپذیر را فرابگیریم و در خود تقویت کنیم. بسیاری از این آموزهها و تجربیات را میتوانیم در تلاشها و تقلاها و تکاپوی هرروزه به کار بگیریم و در برابر هر مانعی که پیشِ رویمان قرار میگیرد، رویکردی شجاعانهتر و دلیرانهتر داشته باشیم. و سرانجام، جمعبندی و مَخلص کلام این که: همهی ما در دورهی تاریخیِ خاصی به سر میبریم که از یک سو ما را با دورنمایی شوقانگیز از کار، زندگی و آرزوها روبهرو میکند و از سوی دیگر، شرایطی را بر ما حاکم کرده که تحققِ سادهترین آرزوهایمان هم به چالش کشیده شده و از همهجا و هر سو سیگنالهای ناامیدکننده گسیل میشود. در این گیرودار و در این دورهی گذرای گذار، پیروزی از آنِ کسانی است که با تقویتِ مهارتهایی همچون بازگشتپذیری، مثبتاندیشی، انعطافپذیری، کوششِ خستگیناپذیر و کاستن از انتظارات، امید و روحیهی خودشان را حفظ میکنند؛ و با پایداری و ایستادگی، میمانند و میسازند و میآفرینند و تغییر ایجاد میکنند. پس بیایید ما هم با عمل به سفارشِ «سایمن سینِک»، ریسکِ خوشبینی را بپذیریم (“Take the risk of optimism”) و انتخاب کنیم که در زمرهی اینگونه افراد باشیم و باور داشته باشیم که آینده روشن و آرزوها دستیافتنی خواهد بود. خدا را چه دیدهاید؟ شاید یکی از روزهای همین اسفندماه که روز پنجمش را «روز مهندس» نامیدهاند، سرآغازِ بهبودِ اوضاع و مبارک شدنِ روزگار و فرخُندگیِ روزهای آینده باشد. در خِلافآمدِ عادت بطلب کام، که من کسبِ جمعیت از آن زلفِ پریشان کردم (حافظ شیرازی) با احترام محمدرضا جمشیدیان بنیانگذار و مدیرعامل گروه نرمافزاری سازه ۵ اسفندماه ۱۴۰۱
|