سهم معماران از نابودی شهر
■ گم شدن جوهرهی وجودی انسان در میان انبوهی از ساختمان کافی است از ارتفاعی نسبتاً بلند به یکی از شهرهای ایران بهخصوص تهران نگاهی بیاندازید تا با منظرهای نهچندان زیبا از ساختمانهایی ناهمگون روبرو شوید، منظرهای بیهویت که هیچ رغبتی برای تماشای داخل آن در بیننده برنمیانگیزد، شاید همین ترکیب نامتجانس مردم را دچار روحیه مغشوش و سردرگم کند. به گزارش «صما»در ساخت شهرهای ایران و بناهای جدید، نه توجهی به معیارهای معماری سنتی ایرانی میشود و نه معیارهای نوین معماری بهدرستی به کار بستهشده است. نتیجه این شرایط آن است که این شهرها نه برای گردشگران خارجی جذابیتی دارد و نه به ایجاد هویت میانجامد. به نظر میرسد رابطه بین معماران و شهرسازی بهطور کامل گسسته شده است. یک نگرهپرداز (تئوریسین) معماریِ انسانمدارِ مبتنی بر علوم شناختی آشوب معتقد است: معماری نه یک محصول صلب، بلکه سیستمی است که طی فرآیندی مشخص از خالق آن، یعنی معمار، تولد مییابد، و در قالب یک برونذات (Object) در بازهای از زمان، در مکانی معین به بار مینشیند، تا برای رفع نیازهای فیزیکی، ذهنی و روانی با مردمان ناظر و کاربر خود تعامل کند. ساناز افتخارزاده بابیان مطلب فوق به «صما» گفت: این سیستم همچنین باید تابع و پاسخگو به ابر سیستمهای محیط بر خود باشد تا بتواند بهعنوان معماری پایدار به بقا ادامه دهد. از مهمترین این ابر سیستمها سیستم فرهنگ است که در تمام قرون و اعصار حاکم بر معماری و تعیینکننده هویت معماری هر سرزمین بوده است. وی بابیان اینکه امروزه با برتری یافتن فنآوری و سرعت از چهره معماری ما رخت بربسته است. گفت: اگر محیطزیست و طبیعت تعیینکنندهی شرایط جسمانی و محدودیتهای فیزیکی بشر هستند که بیتوجه به آنها نمیتوان طراحی نمود، فرهنگ و بستر اجتماعی شکلدهندهی شرایط روانی و رفتار مردمان است. این تئوریسین معماری انسانمدار خاطرنشان کرد: سیستم فرهنگ خود به وجود آورندهی شهر و سرزمین است. به دلیل فزونی روابط مردم با یکدیگر و توجه به پاسداشت و اشاعهی فرهنگ است که شهرهای کهن از ساختار و فرمی طبیعی و سالم برخوردارند. وی ادامه داد: به دلیل عدم توجه به جوهرهی وجودی انسانیت یا همان فرهنگ است که شهرهای جدید باوجود وضع قوانین سختگیرانه و نوآوری برای فرم پردازی از هویت و زندگی بی بهره اند. افتخارزاده گفت: هر بنای معماری نیز در شهر باید تابع قانون مستتر در آن که برخاسته از هویت مکان، فرهنگ جامعه و روح زمانه است باشد تا شهر بهعنوان یک سیستم بتواند یکپارچگی خود را حفظ کرده، به حیات ادامه دهد و مکانی معین را که لازمه رشد و بالندگی روانی شهروندان است به تصویر کشد. با کلیک بر روی تصویر، مطلبی دیگر، مرتبط با موضوع در دسترس شما خواهد بود. تسلسل فرهنگی و حفظ هویت مکان در معماری وی همچنین بابیان اینکه فرهنگ در سیستم معماری در هر سه زیر سیستم ذهن معمار، بنا و در ارتباط با کاربران تعیین کننده است گفت: نخست ذهن معمار باید با عبور از مراحل ادراک و شناخت به حدی از رشد رسیده باشد که بر لزوم تسلسل فرهنگی آگاه و بر اعتلای آن توانا باشد. دوم باید از چنان تجربه و آگاهی نسبت به فرهنگ بستر و شاخصه های آن برخوردار باشد که بتواند آن را در چهرهی بنا متجلی سازد و سوم آنکه بتواند در رابطه ای فرهنگی و اعتلایی با کارفرما و کاربران بنا گفتگو نموده، علاوه بر رفع نیازهای روانی، ادراکی و فیزیکی آنها از طریق معماری موجبات رشد آگاهی و فرهنگی ایشان را برآورده سازد. وی در ادامه افزود: تنها بدین طریق فرهنگ در معماری سازی می شود. معمارانی که خود به باور فرهنگی نرسیده باشند قادر نیستند بنایی فرهنگی بسازند. این کار هرگز با تقلید و تکرار یا تحمیل عناصر معماری گذشته به وقوع نمی پیوندد. افتخارزاده در خصوص تسلسل فرهنگی و حفظ هویت مکان در معماری گفت: در این خصوص ضروری است که انسان برای شناخت خود و سکنی گزیدن در جهان نیاز به شناخت محیط، اعتماد به آن، تعیین موقعیت خود در جهان و کسب هویت بدین ترتیب دارد. مکان ثابت یک نیاز بنیادین انسانی است. وی گفت: رشد و توسعهی این همانی فردی و اجتماعی باید فرآیندی آهسته باشد که در محیطی که تغییرات مداوم دارد رخ نمی دهد. تحقیقات پیاژه اثبات می کند که جهان متحرک و متغیر انسان را به یک مرحلهی خود مدار رشد پیوند می دهد، در حالی که جهان ثابت و ساختارمند قدرت های ذهنی او را آزاد می سازد. این معمار و پژوهشگر گفت: شهر سالم باید در قالب سیستمی طبیعی خلق شود که همهی زیرسیستم های آن به طور همگن از چهارچوب های معین آن که عبارتند از فرهنگ، ملاحظات زیست محیطی، منابع انرژی، منابع اقتصادی، قوانین و ... تبعیت کنند و در درون هر یک اندکی متفاوت باشند تا تنوع ایجاد شود. اگر چنین نباشد و هرکس بنا به سلیقه و دغدغه های خود در گوشه ای به طراحی و ساخت و ساز بپردازد و از شاکلهی اصلی و شاخصه های فرهنگی شهر سرپیچی کند، شهر به مرور فرهنگ و گذشتهی خود را از دست می دهد، بدین ترتیب نه تنها هویت خود را می بازد، بلکه اساساً معنای شهر را از دست می دهد. وی بابیان اینکه جایی که دایم در حال چهره عوض کردن باشد، نمیتواند در ذهن الگوی مرجعی ایجاد نماید و به نام شهر شناخته شود. گفت: شاخصه های معین کنندهی شهر باید قدیمی و ثابت باشند تا الگو بیافرینند و قابلیت آدرس دهی داشته باشند. با کلیک بر روی تصویر، مطلبی دیگر، مرتبط با موضوع در دسترس شما خواهد بود. شهر تعریف خود را از دست داده است این کارشناس و پژوهشگر معماری ایران با ابراز تاسف گفت: جوهرهی این شاخصه ها باید در شهر گسترش یابد تا ستون فقرات فرهنگ حفظ شود. وقتی بازار تهران تخریب می شود، بافت ارزشمند تاریخی بافت فرسوده اعلام می شود، درختان خیابان ولی عصر برکنده می شوند، دماوند پشت دود خودروها ناپدید می شود، جداره های خیابان فردوسی از صفحات آلومینیومی پوشیده می شود، نماد برج آزادی با برج مخابراتی از رده خارج شده جایگزین می شود، ساختمان های فرمانیه و الهیه و زعفرانیه به جای هویتی ایرانی با نمای رومی زینت می شوند و طرح تفصیلی مجوز افزایش تراکم، تخریب بنای ده ساله و ارتفاع گرفتن را صادر می نماید تهران به جای شهر تبدیل به کارگاه دایم ساختمانی می شود که در آن ما جایی برای ماندن و سکنی گزیدن در جهان نداریم چون الگوی ذهنی شهر از هم پاشیده است. وی بابیان اینکه بدون اینها نمیتوان از شهر تعریفی به دست داد گفت: چون چیزی سیستم شهر را معین نمی کند و وقتی از شهری تعریفی نداشته باشیم یعنی که آن دیگر شهر نیست! ساکنین شهری که در تغییر مدام است و در آن چهرهی هر ساختمان مستقل از دیگری است، در عذابند و نیروی ذهنی آنها به جای پرداختن به امور مهم فردی و روابط سالم اجتماعی صرف چالش با تغییرات نابه جا، آلودگی های صوتی، بصری و محیطی می شود. افتخارزاده بابیان اینکه آن چهارچوب های معینی که می بایست به تبع فرهنگ و هویت حریم و سیستم زنده ی شهر را در درون خود تعریف کنند از هم گسیخته اند گفت: به حریم کوه ها، مسیل ها و میراث فرهنگی دایماً دست اندازی می شود. لبه، نشانهی شهری و حتی راه ثابتی وجود ندارد که شهروندان بتوانند توسط آن جهت یابی نموده، موقعیت خود را تثبیت نمایند. محلات منهدم و تمام وجوه خاطره سازی قربانی منفعت طلبی می شود. وی با اشاره به اینکه همانطور که محلات بهعنوان مهم ترین کانون های هویتی شهر از بین می روند، شهر به معنی جایی که در آن خانه و ریشه داریم و در نتیجه حس تعلق از میان می رود. گفت: مردم دیگر ارزش و احترامی برای خانهی خود قائل نیستند، به راحتی آن را نابود می کنند تا چند واحد تنگ تر و غیرانسانی تر بر سر هم بیافزایند. دیگران که خانه شان، محله شان و نشانه های آشنایشان را ویران شده می بینند، دیگر چیزی برای تعلق داشتن نمی یابند، پس به راحتی جلای وطن می کنند. شهر و شهروندی که از بین بروند سرزمین از دست می رود و رشتهی پیوند میان ایرانیان می گسلد. نابودی فرهنگ در شهرهای ایران این تئورسین در ادامه گفت: بناهای ارزشمند بازار تهران، خانه های کهن منطقهی ۱۲ و بناهای تاریخی زعفرانیه و ... چون کالایی بی ارزش منهدم می شوند و آپارتمان های بی هویت و مراکز تجاری غیر ضروری بدون هیچ برآورد و محاسبهی اجتماعی – اقتصادی جای آنها را می گیرند. چرا؟ چون در این شهر فرهنگ رخت بربسته است و هرجا که فرهنگ نباشد زندگی مردم بی ارزش است و خانه تبدیل به کالا می شود. وی در ادامه خاطرنشان کرد: در حالیکه در سراسر دنیا عرصه های باستان شناسی، مرمت و حفاظت از میراث فرهنگی و احیاء و تغییر کاربری ابنیهی قدیمی از مهم ترین زمینه های فعالیت معماران است و ایشان مسئول آگاهی رسانی و فرهنگ سازی در این خصوص می باشند، در اینجا کمتر معماری در این حوزه ها با معلومات کافی فعال است و در عوض معماران بیشترین سهم را در نابودی هویت و فرهنگ این شهر دارند که به صورت انفرادی یا به دنبال کسب سهمیهی بیشتر برای طرح و نظارت و اجرای سازمانی هستند یا به دنبال خود نمایی از طریق ارائهی طرح های غیر مترقبه و فرم های کاملاً بی ارتباط به زمینه می کوشند. افتخارزاده در نهایت گفت: در این بازار خرید و فروش کالا، سهم بیشتری از پروژه های خانمان برانداز به دست آورند و بدین ترتیب خود بیشتر باعث نابودی زمینه می شوند. به راستی که انسان بدون فرهنگ از انسانیت تهی می شود.
|