● یادداشتی
بر ساختمان مسکونی نیاوران، اثر محمد رضا
نیکبخت
:: محمد
یاسر موسى پور*
ساختمان
مسکونی نیاوران، اثر محمدرضا نیکبخت که
جزو منتخبین سایت جامعه جهانی معماران
در سال 2012 نیز
شناخته شد، از جمله آثار معماری معاصر
ایران است که میتواند برانگیزاننده
واکنشهای مختلفی باشد.
اثری که تا حد زیادی،
زیر سایه برخی ابعاد ژورنالیستی قرار
گرفته و این امر گاهی مانع از به چشم آمدن
ویژگیهای عمیقتر و معمارانه آن شده است.
معرفی گسترده
این بنا در فضای مجازی به عنوان بنایی که
«بدون
قطع حتی یک درخت!» ساخته
شده است بخشی از همین نگاه به این اثر است
که البته بیراه نیست، اما بسنده کردن به
آن ما را از وجوه دیگر این اثر محروم خواهد
کرد. این
نوشتار، هرگز قصد ارائه نقدی همهجانبه
پیرامون این اثر ندارد، و قصد آن اشاره
به برخی وجوه قابل تامل اثر است که کمتر
مورد توجه قرار گرفته است.
باید پذیرفت
که در نگاه اول، چیزی که درباره مجتمع
مسکونی نیاوران خودنمایی میکند، حضور
درختان با سابقهای است که مشخصا حفظ آنها
پرهزینهتر و دشوار تر از حذف آنها بوده
است و این اولین نکتهای است که تحسین ما
را بر میانگیزد. اما
این تمام ماجرا نیست؛ اگر این ساختمان
صرفا در پیچ و تاب خوردن حول درختان میانیاش
متوقف مانده بود، میشد با آن به عنوان یک
اثر کانسپچوال برخورد کرد که مبین نوع
نگاه خاص معمار به مقوله سایت، به مقوله
طبیعت و یا احتمالا معماری است و دایره
نقد و گفت و گو درباره آن را از پیرامون
همین نگاه فراتر نبرد .
اما این بنا چیزی
بیش از اشاره به یک ایده است؛ جسمی غنی
دارد و در متر به متر ابعاد عینیاش سرشار
از جزئیات و موتیفهایی است که میتوان مدتی
دراز را به تماشایش نشست.
جزئیاتی که در نقطه
به نقطه بنا حاضراند و تنها اگر عزم عکاسی
از بنا را داشته باشیم متوجه کثرت
غافلگیرکننده آنها میشویم.
به عبارتی وقتی به
مجموعه مسکونی نیاوران نگاه میکنیم، صرفا
در حال تماشای ایده یک معمار درباره برخورد
با طبیعت نیستیم، بلکه در حال تماشای اثری
هستیم که وجوه عینی آن چیزی کم از وجوه
ذهنیاش ندارند و چه بسا غنیتر از آن هستند.
ساختمان نیاوران
صرفا خود را به مفاهیم انضمامی نمیآویزد
و اصالتاش، بیش از آنکه به ایدهای ذهنی
متکی باشد، به گوشه گوشه جسماش متکی است.
جایی که سنگ و گچ و
آهن، در هم میآمیزند و صحنههای جالب توجهی
خلق میکنند.
به نظر میرسد
بنا، گرامر خودش را دارد، هر کجا که آجری
به سنگی و یا چوبی به گچی میسد، حرفی از
جنس آهن در میان است.
آهنی که البته
شخصیتی تازه به خود گرفته است.
نگارنده به خاطر
دارد که زندهیاد میرمیران در برنامه طلوع
ماه با اشاره به قابلیتهای شیشه، یادآور
می شد که مصالح جدید فینفسه مشکلی ندارند
و استفاده سخیف ما از آنهاست که ما را به
دشمنی با آنها برانگیخته است.
شاید در این اثر،
شواهدی مقبول برای حقانیت این گفته بیابیم.
در این بنا، آهن و
نبشی و ناودانی نه تنها از سخائف به شمار
نمیروند که از ساحت صنعتی خود جدا شده و
حیثیت زیباییشناسانهای یافتهاند و نقش
مهمی در تظاهر فرمی بنا ایفا مینمایند.
همین مسئله درباره
بلوکهای شیشهای، چوبهای صنعتی شده و انواع
تکنولوژیهای نوین ساخت، مثل برش «لیزر»
و «سی
ان سی» صادق
است.
البته ظهور
مصالح در این ساحت زیباشناختی، لزوما به
فاصله گرفتن آنها از کارکرد استاتیکیشان
منجر نمیشود؛ برای مثال، ناودانیها در
عین حال که با رنگ مشکی به تعادل و سرزندگی
بصری بنا کمک مینمایند، و در عین حال که
تمایز دو ماده متفاوت را به لحاظ بصری و
مفهومی معنیدار میکنند، در محلی و به
گونهای استفاده شدهاند که حملکننده بار
مصالح بالای خود هستند و به عبارتی میتوان
گفت، مصالح در جایی میان زیبایی و ایستایی
عمل میکنند. البته
نیکبخت در این بنا علاوه بر زیبایی و
ایستایی مصالح را در معرض کنش با عامل
دیگری نیز قرار داده است؛ ماهیت فضا و
عناصر حاضر در آن!. به
این ترتیب، مصالح پوستی یکدست و خنثی برای
پوشاندن بنا نیستند و برعکس، نسبت به
تغییرات در فضای مجاورشان حساس هستند و
عکسالعمل نشان میدهند.
نمای ساختمان از
بیرون سنگهایی با قطع آجری است، اما در
باغچهی میانی لحن بنا عوض میشود و با زبان
سنگهایی نامنظمتر سخن میگوید.
با این حال، این
تغییر لحن بیان در حساسیت به جبههها محدود
نمیشود و بالا و پایین هم برای بنا معنیدار
است، به طوریکه استفاده ازسنگهای بادبر
در قسمت نزدیک به زمین احساس طبیعی بودن
فضا را در آن قسمت افزایش میدهد؛ معمار
به خوبی به این امر التفات نشان میدهد که
ارتفاع پایین فضایی است که انسان میتواند
در میان آن بایستد و بودن در جایی که سمتی
از آن درخت و سمتی دیگر بنا هست را تجربه
کند و همین مسئله کیفیتی به آن میدهد که
موجب تمایز آن با قسمتهای مرتفعتر میشود.
به همین منظور،
استفاده از سنگهای بادبر بزرگ و نامنظم
که اطلاعات بیشتری در مقایسه با سنگهای
صیقلی بالا ارائه میدهند، به هرچه انسانیتر
شدن فضا و مقیاس فضا کمک مینماید.
پلان
حیاط ساختمان که چگونگی وارد شدن فضا به
جداره ها را نشان می دهد
نقطه قوت
پروژه اما، زمانی پررنگتر میشود که به
جانمایی فضاها در اطراف فضای درختان توجه
کنیم؛ در این جانمایی، فضاهای مشاء و
سیرکولاسیون در طبقه همکف وهمچنین فضاهای
اصلی سکونت در طبقات بالا، در لبه فضای
تهی قرار گرفتهاند که این امر، هم موجب
افزایش کیفیت این فضاها شده، و هم فضای
درختان را زندهتر، امن تر و معنیدارتر
کرده است. از
سویی، قرار گرفتن فضاهای سیرکولاسیونِ
همکف در لبه فضای درختان، امکان دیگری را
برای معمار فراهم آورده است؛ ارتقاء کیفیت
فضای میانی با ایجاد تخلخل در جدارهها.
در اینجا اشاره به
سخن دیگری از سیدهادی میرمیران خالی از
لطف نیست. او
معتقد بود که مهمترین خصلت معماری ایرانی
«شفافیت»
است.
خصلتی که از نظر
میرمیران از دوره هخامنشی تا قاجار در
معماری ایران حاضر بوده است، زیرا جسیمترین
آثار معماری ما هم به زعم او مثل «سنگ
پا» متخلخل
هستند. البته
نباید فراموش کرد که دیالکتیکی از تودهها
و فضاها چنین کیفیتی را برای معماری ایران
رقم زده است؛ ستونهای جسیمِ کناره رواق،
یا پنجرههای تهی میان دیوارهای ضخیم
مثالهایی از این شفافیت هستند.
یعنی به زعم خود
میرمیران معماری در بستری تاریخی در مسیر
«کاستن
از ماده و افزودن به فضا»
حرکت میکرده است.
در مجموعه مسکونی
نیاوران، شکل قابل تاملی از این سنخ
«شفافیت»
قابل ملاحظه است.
انگار فضای تهی
میانی به جدارههای اطراف خود ضربه زده و
آنها را در قسمتهایی به عقب هل داده
است.(همان
رفتار تاریخی که حیاط مرکزی در قبال
جدارههایاش در پیش گرفته و ایوانها و
رواقها را شکل میدهد)
در اینجا گویی فضای
باز میانی در تودههای اطرافِ خود نشت کرده
است و البته در جواب آن تودهها نیز، در
قالب پلهایی به سمت فضای میانی حرکت کرده
و آن را برش دادهاند تا در خلال این رفت و
برگشتها، نمایشی تمام عیار از درهم تنیدگی
فضاها و تودهها به اجرا دربیاید.گویی
چروکیدگیهای گچی ایجاد شده در زیر پلها
روایتگر همین نشت تدریجی عناصر در یکدیگر
است. تمام
این رویدادها در قالب تحرک منحنیهایی به
وقوع میپیوندد که از منحنیهای کارهای
قبلی نیکبخت پختهتر و آرامتر هستند و با
تمئنینه به حرکت معنادار خود در فضا ادامه
میدهند. چنین
رویدادهایی در این میانه حکایت از آن دارد
که حرف این اثر به قطع نکردن چند درخت و
اعطای حق حیات به آنها خلاصه نمیشود؛ این
بنا به طور محسوسی درون خود را متمایز از
بیرون یافته است، درختانی که در آنجا
ایستادهاند را حس میکند، در قیاس با بیرون،
زبان متمایزی در قبال آنها پیش میگیرد و
هرچه بیشتر ترد و ظریف میشود.
همه این تمهیدات
سبب شده تا فضایی که میتوانست به راحتی
تا سرحد یک پاسیو تقلیل یابد، به فضایی
با کرانهای پیچیده و البته دلباز تبدیل
شود که میتواند جولانگاه رفتارهای مختلفی
باشد. بیشک
تجربه عبور از روی پلهای این ساختمان و
قدم زدن در مجاورت درختانی که بر خلاف
همیشه از پرسپکتیوی تازه به ادراک در
میآیند، تجربهای نادر است که معماری
میتواند آن را به آدمی ارائه کند.
در عین حال شاید
یکی از نقاط کمتر موفق این طرح را بتوان
طراحی حوضهای درون فضای میانیِ آن دانست
که تا حدی روحیه طبیعی فضا را به سمت
روحیهای فانتزی سوق داده است.
در مواردی
ساختمان احساس خودی بودن را در بیننده
ایرانی برمیانگیزد.
علاوه بر لحاظ کردن
ارزشهایی مثل توجه به فعالیتها و مقیاس
انسانی و یا احترام به چشم مخاطب و رعایت
شان او در ساخت بنا، شاید نوع مصالح و یا
شیوه نقشآفرینی آنها در خلق اثر، حضور
پررنگ محور در شکلگیری سازمان فضایی،
حضور طبیعت، زبان متخلخل فضایی و البته
حضور موتیفها و تزئینات در فرم بنا در
ایجاد این حس دخیل باشند.
این در حالی است که
نیکبخت، کمتر تکرار عین به عین تزئینات
معماری گذشته را در دستور کار خود قرار
داده و در این اثر هم با چنین ارجاعی روبرو
نیستیم. انگار
احساس خودی بودن در این اثر فارغ از عوامل
بالا، بیارتباط به شیوه بیانگری و اکسپرسیون
آن نیست. بیان
گرم و پر اطلاعاتی که زبان هنر و معماری
ایران را برای مثال از زبان هنر و معماری
شرق دور متمایز میکند.
ساختمان مسکونی
نیاوران، مثل فیلم «بهار،
تابستان...» از
«کیم
کیدوک»،
مینیمال نیست. مثل
«یک
حبه قند» میرکریمی
گرم و رنگی است؛ مثل دیوارهای تناولی منقش
است و مثل تایپوگرافیهای رضا عابدینی
پرجزئیات و پیچیده است و این کیفیات گویی
برای بیننده ایرانی معنیدار، آشنا و
برانگیزاننده است.
دیوار،
اثر پرویز تناولی
پوستر،
اثر رضا عابدینی
دست
آخر فارغ از اینکه معمار این بنا تا چه
میزان دعوی پرداختن به معماری ایرانی را
داشته باشد یا خیر، باید گفت این ساختمان
مثل برخی دیگر از آثار او، اگرچه برای ما
آشنا است، بدیع است و این همان نقطهای است
که کار او را واجد وجهی قابل بحث مینماید.
یعنی در میان دو
پارادایم رایج، که یکی در پی حفظ کامل
آداب معماری گذشته است -و
چه در فرم و چه در مصالح تن دادن به امری
نو را به صلاح نمیداند و دیگری که امری به
یکسر نو را با مشخصههای جهانیاش برای
معماری ما مفید میداند، او بر آن است تا
پارادایم خود را بنا نهد.
(هرچند در اینجا بد
نیست پارادایم دیگری را اضافه کنیم که به
تقلید سوالبرانگیز از معماری کلاسیک
اروپایی میپردازد و در حال رشد مضاعف
است). به
نظر میرسد نیکبخت علاوه بر آری گویی به
ظرفیتهای نوین معماری در حوزه مصالح و
ساخت، بیمی از ایجاد تحول در سنتی که خود
را در آن یافته است ندارد.
شاید سابقه منحنیهایی
که در ساختمان نیاوران به کار رفته را
هرگز نتوان در تاریخ این سنت پیدا کرد،
اما به فراخور شرایط به طرح وارد شدهاند
و همچون امری نو، با ایجاد تنشی آرام، سنت
را به حرکت در میآورند.
به نظر میرسد فارغ
از اینکه چقدر چنین اتفاق افتاده باشد و
یا چقدر این حرکت خوشخیم است، تلاشهایی
از این دست در مسیر معماری معاصر ایران
مفید و مایه پویایی خواهد بود .
میدانیم که احیای
گفتمان بیجان «خودی»
در معماری، آن هم
در شرایط امروز کاری ارزشمند و البته
دشوار است.
------------
* پژوهشگر
دکتری معماری دانشگاه شهید بهشتی