لحن نظریه، در باب ایرانیزه کردن لینچ و جیکوبز
هومن فروغمند اعرابی تلاش برای معرفی نظریه های جدید در شهرسازی امریست نیکو که فوائد زیادی برای دست اندرکارانش دارد. ترجمه کتاب شکل متداول این تلاش است و نوع اندکی عجیب ترجمه و تالیف است. حتی چاپ کتاب تالیفی زمانی که محتوای آن سراسر ترجمه باشد می تواند از نظر محتوایی ترجمه به حساب بیاید. در سیستم ارزیابی موجود ترجمه یک کتاب ارزش کمتری از تدوین یک کتاب دارد، حتما برپاکنندگان این سیستم می دانستند که لزوما ترجمه هر کتاب کاری کمتر از تدوین هر کتاب نیست! اما آیا ترجمه کردن در کل کاری کمتر از تدوین است؟ از نظر تاریخی میتوان یکی از مهمترین نهضت های علمی ایران زمین را نهضت ترجمه دانست که اندکی بعد از ظهور اسلام به همت ایرانیان برپا شد. می گویند ابن سینا کتاب متافیزیک ارسطو را آنقدر خوانده بود که حفظ شده بود اما آن را نمی فهمید تا زمانی که ترجمه فارابی از آن کتاب به دستش رسید. نهضت ترجمه در دوران صدر اسلام نه تنها معادل یابی و معادل سازی برای مفاهیم کرد بلکه محتوای کتب را تا حدودی تغییر داد تا قابل فهم شود. بعد از حمله مغول ها به ایران هم که آثار ایرانیان و مسلمانان به زبان های اروپایی ترجمه شد فاصله میان ترجمه م نسخه اصلی مطرح شد و امروزه هم در بسیاری از رشته ها این موضوع مطرح است. هر چند فاصله میان ترجمه و نسخه اصلی اجتناب ناپذیر باشد وجوهی از متن هستند که ترجمه کردن آنها کاملا ضروری است.یکی از این وجوه مخاطبان یک اثر است، یک مترجم قاعدتا نمی تواند مخاطب یک کتاب را عوض کند کتابی که برای کودکان نوشته شده نمی تواند بعد از ترجمه کتابی مختص بزرگسالان شود. با وجود اینکه این امر خیلی بدیهی به نظر می آید ترجمه آثار دو تن از مهمترین چهره های نظریه پردازی در مورد شهر به زبان فارسی و وضوح مخاطب اثر را تغییر داده است. جین جیکوبز و کوین لینچ دو نویسنده امریکایی که آثارشان ویژگی های مشابه زیادی دارد، هر دو بر تجربه شهروندان از شهر تاکید دارند و در انتقاد به محیط ساخته شده بر اساس مکتب معماری مدرن نظریه های برای شهر خوب دارند، هر دو به گستره ای از منابع ارجاع می دهند اما مخاطب اصلی آثار هر دو نویسنده نه دانشگاهیان بلکه طیف وسیعی از علاقه مندان به مسائل شهری است. البته بنده این موضوع را کشف نکردم وقتی مودون در مقاله معروفش منابع طراحی شهری را بررسی می کند لحن آثار لینچ را کاملا لحنی غیر تخصصی می داند کاتبرت در این موضوع را تاکید می کند و مجموعه مقالاتی مه در مورد جیکوبز به تازگی چاپ شده است در مورد لینچ و جیکوبز همین نظر را ارائه می دهد تا جایی که می توان گفت کسی را ندیدم که نظری مخالف با این موضوع داشته باشد به جز مترجمان این آثار به زبان فارسی! مرحوم مزینی کتاب سیمای شهر را از همان ابتدایی ترین صفحه به زبانی سخت و ادبی ترجمه می کند و دکتر بحرینی کتاب تئوری شکل شهر را به زبانی تخصصی می برد (به خاطر دارم ایشان می گفتند دو نفر در رشته ما سخت می نویسند یکی مامفورد و دیگری لینچ) با چنین نگاهی گاه برخی از جمله ها کاملا گنگ ترجمه می شود به نحوی که چندین معنا می توان از آن برداشت کرد. حتی کتاب جین جیکوبز وقتی توسط شهرسازان به زبان فارسی ترجمه می شود مترجم آن را کتابی خیلی تخصصی می یابد و لحن خودمانی جین جیکوبز با عبارت های عامیانه و استفاده خاص وی از حروف بزرگ در جمله ها را به فراموشی می سپارد و متنی ثقیل تحویل خواننده می دهد. البته مترجمان این آثار می توانند بگویند که زبان فارسی معادل تمامی حروف و واژه گان را ندارد و اصولا زبان علمی نیست همانگونه که برخی تا کنون گفته اند. اما برای ترجمه کتابی که خودش خیلی علمی نیست این توجیه خیلی معتبر به نظر نمی آید. این توجیه را اگر معتبر بدانیم راه را برای سخت تر و فهم نا شدنی تر شدن زبان تخصصی باز کرده ایم که امری خواهد بود نا میمون. به خصوص نویسندگان باید توجه داشته باشند که تا زمانه که به زبان فارسی فکر می کنند این توجیه که مفاهیم سخت است و بیانش دشوار می شود عذری بدتر از گناه است، بعید می دانم مفاهیم از مفاهیمی که سعدی و مولانا و سهرودی و خواجه نصیر انتقال داده اند سنگین تر باشد! خواندن هر متنی با درجه ای از تفسیر همراه است، تفسیر شخصی مخاطب در هنگام مواجهه با متن اصلی و متن ترجمه شده از این آثار می تواند علل مختلفی را برای این موضوع فرض کند. اولینش همان که زبان فارسی زبان تخصصی نیست مخاطب می تواند فرض کند که مترجمان آشنایی لازم با زبان انگلیسی را نداشته اند هرچند مترجمان تجربه تدریس در دانشگاههای انگلیسی زبان را داشتند اما آشنایی با زبان می تواند امری بالاتر باشد شاید به همین دلیل بتوان گفت کار اساتید بهتر است تالیف باشد و مترجمان تخصصی کار ترجمه را به عهده بگیرند. فرضیه بعدی که به زعم بنده از همه مهمتر و موجه تر است به نگاه مترجمان به آثار و جایگاه علم و عالم در جامعه باز می گردد. دانشگاهیان در ایران جایی در کوه المپ برای خود فرض می کنند، آنان کتاب های مهم را هم از جایگاه خود و متعلق به جایگاه خود می بینند. بدین ترنیب آنام مخاطب یک اثر را تغییر می دهند که خود می تواند آسیبی برای دانش باشد. منـــبع : آرونـــا |