دیدگاه   
 
دوست های واقعی 17:59 پنجشنبه 2 مرداد 1393
0
 زینب باران
زینب باران سپاس خانم مهندس ولی زاده.
ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی خواهیم.. :)
جشنواره ای به یاد ایام کودکی 17:52 پنجشنبه 2 مرداد 1393
0
 زینب باران
زینب باران سپاس مهندس دلدار :) 
نـواگشت : گشت‌وگذاری به چهار گوشه‌ی جهان با نواهایی آرامش‌بخش... 17:46 پنجشنبه 2 مرداد 1393
1
 زینب باران
زینب باران سپاس فراوان از مهندس فیلا و مهندس مجیدی، جالب و ارزشمند :)
لیست کتابهای عمرانی موجود روی سیستم من 13:07 شنبه 28 تیر 1393
0
 زینب باران
زینب باران با سلام و احترام؛
آیا در حال حاضر امکان دریافت فایل وجود دارد؟
من هم مثل شن ها شده ام، همه چیز در من محو شده است 13:45 آدینه 27 تیر 1393
0
 زینب باران
زینب باران سپاس هستی آفرین بی همتا.
دوست خوبم، جناب مهندس فیلا.
خانم ها: فتانه اسدی و لیلا حدادی. و با عرض پوزش که نام ناشر در خاطرم نیست، البته ترجمه های مرحوم شاملو را ترجیح می دهم که متاسفانه در آن ایام در دسترس نبود.
تقدیم به دوستان خوبم 13:35 آدینه 27 تیر 1393
1
 زینب باران
زینب باران
سپاس بیکران از دوست خوبم، خانم اسفندیاری عزیز. موجبات خرسندی و شکر یکتا خالق هستی بخش برایم صدافزون شده که در جمع دوستان ارزشمند و فهیمی چون شما بزرگواران ارجمند هستم و دلگیریها و ناخوشی هایم را مرهم است. 
جناب مهندس امیریاشار فیلا سپاس از مکمل های بینظیرتون که همواره عاری از تظاهر و ریاست، مفتخرم به دوستی ارزشمند با جنابعالی.
جناب مهندس سروش احمدی سپاس از دو بیتی ارزشمندتون.
**
برگرفته از نوشتارهای ارزشمند مرحوم نادر ابراهیمی: 
من از دوست داشتن تنها یک لیوان آب خنک در گرمای تابستان می خواستم...
زیستن در لحظه ها را آموختم؛
حتی در حصار فریادها نیز کینه و حسد را نمی آفرینم..
**
آنتوان دو سنت اگزوپری:
قدم های آدم ها در هیچ جای خاک، آنقدر عمیق نیست..
هر پیشرفتی، ما را اندکی از عادت هایی که به سختی کسب کرده بودیم دورتر می کند و مهاجرانی هستیم که هنوز میهنی برای خود نساخته ایم.
**
ما محدودیتهای داریم ، ولی می توانیم مرز محدودیت هایمان راعقب
تر برانیم.
همواره سلامت و برقرار باشید

ترجیح می دهم 19:23 پنجشنبه 26 تیر 1393
1
 زینب باران
زینب باران سپاس از توجه دوستان خوبم.
ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی خواهیم..
جور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی.
من می‌خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم 19:39 سه شنبه 24 تیر 1393
0
 زینب باران
زینب باران
...
من از دوست داشتن تنها یک لیوان آب خنک در گرمای تابستان می خواستم..
 برای گریستن نبود که خواندم؛
آواز را برای پر کردن لحظه های سکوت می خواستم..
هرگز از عشق برجی نیافریدم، مه آلود و غمناک با پنجره های مسدود و تاریک...
دوست داشتن را چون ساده ترین ... نگاه پروانه ... ساده ، بی آلایش ...
زیستن در لحظه ها را آموختم؛
حتی در حصار فریادها نیز کینه و حسد را نمی آفرینم..
سپاس فراوان خانم حسینی، دوست خوبم. 

21
22
23
24
25
26
27
28
29
30