www.iiiWe.com » دیدگاه

 دیدگاه   
 
«او اصفهانِ من است ...» ؛ نوشته‌ای از علی خدایی درباره‌ی... 16:35 یکشنبه 31 خرداد 1394
1
 امیر یاشار فیلا
امیر یاشار فیلا
زاون zaven
ـ «مرگ چنین خواجه نه کاری‌ست خُرد...»  (یادی از زنده‌یاد زاون قوکاسیان به‌عنوان سردبیر و روزنامه‌نگار)



«مرگ چنین خواجه نه کاری‌ست خُرد ...» 16:35 یکشنبه 31 خرداد 1394
0
 امیر یاشار فیلا
امیر یاشار فیلا
زاون zaven
ـ «او اصفهانِ من است ...» (نوشته‌ای از علی خدایی درباره‌ی زاون قوکاسیان)
کار راستین ... 16:30 یکشنبه 31 خرداد 1394
4
 امیر یاشار فیلا
امیر یاشار فیلا
در این چهار ماهی که از پر کشیدنِ زنده‌یاد زاون قوکاسیان می‌گذرد، چندین بار به این اندیشیده‌ام که اگر کسی از دوستان یا بستگانِ زاون از روی نیک‌خواهی به او می‌گفت:

ـ «زاون، خسته به نظر میای. به نظر من، بی‌خیالِ سینما و ادبیات بشو، و به‌جای فرسوده کردنِ جون و ذهنت برو سر یه کار مرتبط با رشته‌ت (شیمی)، مثلن یه کارخونه‌ی رنگ یا یه تولیدکننده‌ی فرآورده‌های شوینده ...»،

آنگاه زاونِ مهربان‌مان به او چه پاسخی می‌داد؟

یا اگر زاون این سفارش دوستانه و نیک‌خواهانه را می‌پذیرفت، چه کسی می‌خواست پاسخ‌گوی آن بخش تهی‌مانده‌ی فرهنگِ ایران‌زمین باشد که زنده‌یاد زاون با مایه گذاشتن از خودش آن را پُر کرد؟



و خوش دارم این‌گونه بیندیشم که زاون در پاسخ به چنین توصیه‌ی دوستانه‌ای، با آن لبخند زیبا و واگیردارش گفته:

ـ شما لطف داری عزیز؛ ولی ما اگه از سر بریده می‌ترسیدیم، در محفل عاشقا نمی‌رقصیدیم...»

کسی چه می‌داند!؟ شاید این گفت‌وگو میان زاون و یک یا چند تن از دوستان و بستگانش، واقعاً هم اتفاق افتاده باشد ...

 زاون zaven
ـ «مرگ چنین خواجه نه کاری‌ست خُرد...»  (یادی از زنده‌یاد زاون قوکاسیان به‌عنوان سردبیر و روزنامه‌نگار)

ـ «او اصفهانِ من است ...» (نوشته‌ای از علی خدایی درباره‌ی زاون قوکاسیان)


لزوم ایجاد نگرش ارزشی متعلق به معماری بومی 15:47 یکشنبه 31 خرداد 1394
0
 امیر یاشار فیلا
امیر یاشار فیلا
جناب آقای مهندس سید مجتبی رضویان رودبرده،
با سلام؛
یکی از مهم‌ترین بخش‌های «فرهنگ بومی» هر جامعه و سرزمینی که جناب‌عالی از بی‌توجهی به آن گله‌مندید، زبانِ آن کشور و جامعه است؛ و به‌هیچ‌روی زیبنده و پذیرفتنی نیست که یک متخصص معماری آن هم با مدرک کارشناسی ارشد، در یک نوشته‌ی سه‌سطری دو غلط فاحش نگارشی داشته باشد؛ غلط‌هایی که حتا از دانش‌آموز‌های پنجم دبستان هم پذیرفته نیستند.

توجه داشتن به این که «گاهاً» نادرست است و به جای آن می‌توان به سادگی نوشت: «گاه»،
و به جای «تجسمات» هم به سادگی می‌توان نوشت: «تجسم‌ها»، مگر چه‌قدر سختی و زحمت دارد برادر من!!؟
حتا اگر به جای شما بودم، نامم را هم به جای «مجتبی»، «مجتبا» می‌نوشتم تا تأکیدی باشد بر «بومی» شدنِ این نام پس از ورودش به زبان پارسی.

نخستین وظیفه‌ی من و شما و هر ایرانیِ دیگر این است که زبانِ زیبا و توانای پارسی را درست به کار بگیریم. پس از آن، می‌توانیم به دغدغه‌های شما هم درباره‌ی «بی‌توجهی به فرهنگ بومی» بپردازیم.

پاینده باشید.
با بهترین لپ‌تاپ‌های سال 2015 آشنا شوید! 14:10 یکشنبه 31 خرداد 1394
1
 زینب باران
زینب باران سپاس. فقط لپ تاپ خودم ACER عزیزم (Y) که سالهاست بی چشمداشت همراهیم میکنه :)
نحوه محاسبه توجیه اقتصادی حذف اورلپ به کمک جوشکاری فورجینگ... 14:42 پنجشنبه 28 خرداد 1394
1
 احمد انصاری
احمد انصاری با تشکر خوب بود اگه هزینه انجام یک جوش فورجینگ سر یبه سر میلگرد سایز 25 هم گفته می شد . در اینصورت میلغ قابل صرفه جویی برای یک میلگرد بدست می آید. این که در یک ساختمان 5 طبقه با 2500 مترمربع زیربنا 2000 اورلب وجود داشته باشه قابل تایید وانکاره و کلی گویی ولی اگه قیمت یک جوش مشخص باشه مثلا در یک ستون یک طبقه قابل حسابه و به تبع آن مابقی ستونها و تیرها  ... متشکر
داستان سه نگاه 14:01 یکشنبه 31 خرداد 1394
0
 زینب باران
زینب باران « عشق – بخش دوم»

... و عشق نوشداروی شفابخش همۀ دردهاست، زیرا همۀ دردها از «خود» و
از هوای «دل» ناشی می شود، که متاع تفرقه و مایۀ جنگهاست:

متاع تفرقه در کار ما همین دل بود
خداش خیر دهد هر که این
ربود از ما
ناشناس

زیرا چون هزار تن را هزار دل باشد و هر دلی را میلی و آرزویی دیگر،
از برخورد این آرزوها هزاران کینه و حسد و صد هزاران فتنه و آشوب پدید آید. اما
اگر همگی خرقۀ انیت در میخانۀ وحدت گرو کنند و به شراب عشق از «خود» «بیخود» شوند،
همه را یک دل و یک دلدار و یک ساقی و یک خمار خواهد بود. و آنان که پیش از این در
جنگل تنازع بقا حریفان رزم بودند اینک در گلشن توحید رفیقان سماع خواهند بود و
بدین سان، به صفای عشق، دُردها صافی شود و کدورتها از میان برخیزد و به یک نوشدارو
همۀ دردها درمان گردد:

مرحبا، ای عشق خوش سودای ما
ای دوای جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
هر که را جامه زعشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
مثنوی

و عشق ...

برگرفته از کتاب «سیصدو شصت و پنج روز» در صحبت مولانا
به قلم حسین الهی قمشه ای.