www.iiiWe.com » دیدگاه

 دیدگاه   
 
دکوراسیون آپارتمان کوچک 22:52 یکشنبه 23 بهمن 1390
0
 مطلب کیانی زاد
مطلب کیانی زاد ممنون و متشکر
اجتناب از پدیده تشدید . . . تحلیل دینامیکی سازه . . . فوق العاده... 20:16 یکشنبه 23 بهمن 1390
0
 مطلب کیانی زاد
مطلب کیانی زاد میگم تماشاچی ها چه شانسی دارند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شعار بزرگ ژاپنیها 20:14 یکشنبه 23 بهمن 1390
2
 مطلب کیانی زاد
مطلب کیانی زاد شعار مخترعان :

یا راهی خواهیم یافت یا راهی خواهیم ساخت ...
شعار بزرگ ژاپنیها 20:13 یکشنبه 23 بهمن 1390
0
 مطلب کیانی زاد
مطلب کیانی زاد خیلی قشنگ بود ...
ایران زیبا 20:10 یکشنبه 23 بهمن 1390
0
 مطلب کیانی زاد
مطلب کیانی زاد جناب حمید بناپورغفاری واقعا عالی بود خیلی خیلی ممنون

به خصوص عکس هایی که از آتشکده ی زرتشت و میدان نقش جهان (میدان شاه عباس(میدان امام خمینی))!!! گذاشتید .
یک دوستی واقعی 20:06 یکشنبه 23 بهمن 1390
1
 مطلب کیانی زاد
مطلب کیانی زاد بنی آدم اعضای یک پیکرند ؟ اگر سعدی اینها ز یکدیگرند

بنی آدم اعضای یک پیکرند ؟

اگر سعدی اینها ز یکدیگرند



چو عضوی بدرد آمده پس چرا

دگر عضوها بر سرش می پرند



چرا داس بر ریشه اش می زنند

به پشت سرش از چه با خنجرند



چرا زیر پایش لگد می کنند

چرا پس کلاه از سرش می برند



مگو شعر زیبای تو خوانده اند

گلستان پند ترا ننگرند



بنی آدمت را رها کرده اند

پی سرقت آن یکی گوهرند!



که حتی به آیات قرآنی هم

ریاکار و سالوس و بازیگرند



چه مضحک شود سعدیا پیکری

که اندام آن یکدگر می درند



چه پیکر چه هیکل چه اندام بود ؟

که اعضای آن زیر پا یا سرند



نه دستی که از هم گره واکنند

نه چشمی که بر درد هم بنگرند



نه آقای مغز و نه بانوی دل

شکم را مرید، عبد پائین ترند



چه خواهد شدن عاقبت پیکری

که اعضای آن صهیون و کافرند



که خود می کشند و به خود می زنند

و خود می فروشند و بز می خرند


* * *

چه اعضای پیکر چه جای دگر

بنی آدم اعضایی شرم آورند




ایمان فخار
یک دوستی واقعی 20:02 یکشنبه 23 بهمن 1390
1
 مطلب کیانی زاد
مطلب کیانی زاد عجب میمون باحالی بود !
قحطی 12:05 چهارشنبه 19 بهمن 1390
0
 مطلب کیانی زاد
مطلب کیانی زاد مـن هیچ ندانم که مرا آن که سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت.


چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگــــه تست
فردا همه از خاک تو بر خواهد رست.


هر سبزه که بر کنار جویی رسته است
گویی ز لب فرشته خویی رسته است
پا بر سر هر سبزه به خــواری ننهی
کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است.


گویند که دوزخی بود عاشق و مست
قولی است خلاف دل در آن نتوان بست
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
فردا باشد بهشـت همچون کف دست.


این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند ســر زلف نــگاری بــوده است
ایــن دسته کــه بر گردن او می بـینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است.


ساقی ، گل و سبزه بس طربناک شده است
دریـاب که هفته دگـر خـاک شده است
می نـوش و گـلی بچـین کـه تـا در نـگری
گل خاک شده است سبزه خاشاک شده است.


چون لاله به نوروز قدح گیر به دست
با لاله رخی اگـر ترا فرصت هست
می نـوش به خـرمی که این چـرخ کـبود
ناگـاه تـرا چـو خـاک گـرداند پَست.


امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات به جز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت بیدار است
کاین باقی عمر را بقا پیدا نیست.


می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و مل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست.



با باده نشین که ملک محمود این است
وز چنگ شنو که لحن داود این است
از آمــده و رفتـه دگـر یاد مـکـن
حالی خوش باش زانکه مقصود این است.
قحطی 12:04 چهارشنبه 19 بهمن 1390
0
 مطلب کیانی زاد
مطلب کیانی زاد چندان بخورم شراب کاین بوی شراب
آید ز تراب چون روم زیر تراب
گر بر سر خـاک من رسد مخموری
از بوی شراب من شود مست و خراب.


بر لوح نشان بودنی ها بوده است
پیوسته قلم ز نیک و بد فرسوده است
در روز ازل هر آن چه بایست بداد
غم خوردن و کوشیدن ما بیهوده است.


ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری پیشه دیرینه تست
وی خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه تست.


اجزای پیاله ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمی دارد مست
چندین سر و ساق نازنین و کف دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست.


می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت
بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت
زنهار به کس مگو تو این راز نهفت
هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت.


می خوردن و شاد بودن آیین منست
فارغ بودن ز کفر و دین؛ دین منست
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست
گفتــا دل خـرم تـو کابین مـن است.


مهـتاب بــه نـور دامـن شـب بـشکافت
می نوش دمی خوش تر از این نتوان یافت
خوش بــاش و بـیندیش که مـهتاب بسی
اندر سر گور یک به یک خـواهد تافت.


از منزل کفر تا به دین یک نفس است
وز عالم شک تا به یقین یک نفس است
ایـن یـک نفس عـزیز را خـوش مـیدار
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است.


شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است.


این کهنه رباط را که عالم نام است
آرامگه ابلق صبح و شام است
بزمی است که وامانده صد جمشید است
گوریست که خوابگاه صد بهرام است.
قحطی 12:03 چهارشنبه 19 بهمن 1390
0
 مطلب کیانی زاد
مطلب کیانی زاد تنگی می لعل خواهم و دیوانی
سد رمقی خواهد و نصف نانی
وانگه من و تو نشسته در ویرانی
خوش تر بود آن ز ملکت سلطانی.


آنان که ز پیش رفته اند ای ساقی
در خاک غرور خفته اند ای ساقی
رو باده خور و حقیقت از من بشنو
باد است هر آن چه گفته اند ای ساقی.


بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی
سر مست بدم چو کردم این اوباشی
با من به زبان حال می گفت سبو
من چو تو بدم تو نیز چون من باشی.


زان کوزه می که نیست دروی ضرری
پر کن قدحی بخور به من ده دگری
زان پیش تر ای پسر که در رهگذری
خاک من و تو کوزه کند کوزه گری.


بر کوزه گری پریر کردم گذری
از خاک همی نمود هر دم هنری
من دیدم اگر ندید هر بی بصری
خاک پدرم در کف هر کوزه گری.


در کارگه کوزه گری کردم رای
بر پله چرخ دیدم استاد بپای
می کرد دلیر کوزه را دسته و سر
از کله پادشاه و از دست گدای.


ای دل تو به ادراک معما نرسی
در نکته زیرکان دانا نرسی
اینجا به مِی و جام بهشتی میساز
کانجا که بهشت است رسی یا نرسی.


هنگام سپیده دم خـروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحـه گری
یعنی که نمودند در آیـینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری.


هر چند که رنگ و روی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا.


چون در گذرم به باده شویید مرا
تلقین ز شراب ناب گویید مرا
خواهید به روز حشر یابید مرا
از خاک در میکده جویید مرا.
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80